۱۳۹۸ خرداد ۲۴, جمعه

مجاهد شهید سعید همایون راد


مشخصات مجاهد  شهید سعید (مهرداد) همایون راد (همایون)
محل تولد: تبریز
تحصيل: دانش آموز
سن: 20
محل شهادت: تبریز
تاریخ شهادت: 1360

اخبار سیمای آزادی را گوش می‌دهم، خبرهای داغ آن با طنین محكم و با صلابت صدای گوینده در گوشم زنگ می‌‌زند. «به‌پا خیزید وقت برخاستن است» این صدای مسعود كلانی است كه سالها در گوشم مترادف صدای مجاهد بوده است. صدایی سرشار از زندگی و مبارزه. صدا اوج می‌‌گیرد و توجه را به فیلمهایی كه از داخل كشور رسیده جلب می‌كند. نگاهم همه تصاویر را می‌بلعد و لحظه‌یی چشمم روی نام خیابانی آشنا می‌دود.
تبریز، تبریز زادگاه من است. ای جان من تبریز، ای سرزمین مادری من،آن شعر تركی به در رشته افكارم جان می‌گیرد، جانیم تبریز، قانیم تبریز، آنا وطن.
از این نام حسی آشنا زیر رگهایم جریان پیدا می‌كند. قلبم می‌تپد و تمام سلولهایم از آن به واكنش می‌افتند.
این خیابان و امتداد آن و درختانی كه بلند قامت در آن سربرافراشتند، تراكتی را در خود جای داده‌اند كه «وقت برخاستن» را فریاد می‌كند . این فراخوان سازمان مجاهدین است.
ذهنم به سرعت نور به عقب و به 30سال قبل برمی‌گردد شاید هم بیشتر. این خیابان مرا به یاد پسر جوانی می‌اندازد كه فقط چند بار او را دیده بودم اسمش سعید همایون راد بود.
زمانی كه كوچك بودم گاهی برای چند روز خانه داییم مهمان بودم . دائیم افسر نیروی هوایی بود. یك روز كه می‌خواستند به مهمانی بروند، من هم همراهشان بودم. یادم است رفتیم خانه یك افسر ارشد نیرو ی هوایی، سرگرد همایون راد. خانه‌شان در كوی ولی‌عصر بود. وارد خانه كه شدیم متوجه شدم خانم همایون راد برعكس تصور قبلی من، یك خانم بسیار مذهبی و محجبه است، در این خانه یك پسر و یك دختر هم بودند. اسم پسر سعید بود، سعید همایون راد. داییم خیلی ازش تعریف می‌كرد. خانم همایون راد كتلت خوشمزه‌یی درست كرده بود و هنوز هم كه یادش می‌افتم خوشمزگی آن را زیر زبانم احساس می‌كنم. بعد از آن چند بار دیگر سعید را دیدم. او دانش‌آموز سال آخر دبیرستان بود. اصلاً نمی‌دانستم هوادار مجاهدین است، سیاسی است یا نه؟ از او خبری نداشتم.
یك روز در فاز نظامی در گزارشی در نشریه‌ خواندم سعید همایون راد فرمانده تیم عملیاتی در تبریز در مصاف با پاسداران جانانه جنگید و شهید شد . ناخودآگاه احساس كردم چیزی در قلبم فرو ریخت. به‌یاد مادرش افتادم. حتماً در نبود این پسر بسیار تحت فشار خواهد بود و به فكر پدرش افتادم كه سرگرد نیروی هوایی بود. تا آن‌جا كه می‌فهمیدم اصلا نمی‌توانستند صدایش را دربیاورند.
اشك در چشمانم حلقه می‌زند و از مژه‌هایم سرازیر می‌شود. نمی‌توانم راحت فكر كنم و یا بنویسم. اگرچه برای شهید نباید گریست چون شهادت برای هر مجاهد، حلقه‌ دیگری از زندگیست. سراغ لیست شهدا می‌روم و با ناباوری نگاه می‌كنم و می‌خوانم :
شماره شهید در لیست شهدا 11138
سعید همایون راد
22 ساله، مجرد، دیپلمه، تاریخ شهادت: 7 مهر ماه 60، نحوه شهادت: درگیری
ای كاش همان سال كه دیدمت با توبیشتر حرف زده بودم و ای كاش می‌دانستم در آن شرایط كه تو همه چیز داشتی، در درونت چه گذشت و چه مسیری را طی كردی و از چه مراحلی گذشتی كه جان سعید عزیزما به جاودانه فروغها پیوست.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ خرداد ۱۵, چهارشنبه

مجاهد شهید شهلا نوراللهی


مشخصات مجاهد شهید شهلا نوراللهی
محل تولد: تبريز
تحصیلات: ديپلم
سن: 28
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367
«…‌ من شهلا نوراللهی وقتی شنیدم که مجاهدین در خیابان طالقانی محلی دارند و اسم‌نویسی می‌کنند، برای اسم‌نویسی به جنبش رفتم. قبل از ۳۰خرداد در قسمت دانش‌آموزی رابط چند دبیرستان بودم. در اواخر خردادماه۶۰ به‌عنوان رابط بسیاری از نیروها را به سازمان وصل می‌کردم». 
شهلا نوراللهی در سال۵۹ در رابطه با فعالیت سیاسی‌ـ تبلیغی دستگیر شد و مدتی در زندان تبریز بود. پس از شروع مبارزهٌ مسلحانه در سال۶۰ به‌عنوان فرمانده سه تیم، در چند عمل موفق شرکت کرد. در مرداد۶۲ به‌دنبال تقاضای پیوستن به واحدهای نظامی مجاهد خلق، به منطقه اعزام شد. 
به‌دنبال تشکیل ارتش آزادیبخش در سال۶۶، در گردانهای آن سازماندهی شد و در چند عملیات شرکت کرد. مجاهد خلق شهلا نوراللهی پس از انقلاب درونی مجاهدین و شرکت در صفوف ارتش آزادیبخش از رشد و شکوفایی بالایی برخوردار شد و قدم به عرصه‌های جدید رزم و نبرد علیه رژیم ضدبشری خمینی گذاشت. شهید قهرمان مجاهد خلق سرانجام در فروغ جاویدان که مظهر تمام قهرمانیهای مجاهدین بود، با مزدوران دشمن جنگید و پس از واردآوردن ضربه‌های سنگین بر آنان، چهره در خون کشید و هم‌چون ستاره‌یی تابان در کهکشان جاودانه‌فروغهای آزادی جای گرفت.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید